![]() ![]() ![]() ![]() ![]() مباهله پیامبر خدا هیچگاه غیر از آنچه براساس پیام راستین وحی است ، اقدام به کاری نمیکند. مسیحیان نجران ، با بوق و کرنا و با ساز و برگ قوی به محضر پیامبر آمده بودند و شکست رقیب خود را قطعی میدیدند ؛ اما پیامبر با روش خود ، کاری کرد که تمامی این افراد ، قلباً شکست خود را باور کردند و از اصل قرارداد ، منصرف شدند . روش پیامبر در دو مرحله انجام شد : 1) مرحله نخست پاسخگویی به شبهات و آوردن استدلال : پیامبر : من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت میکنم. نمایندگان نجران : اگر منظور از اسلام ، ایمان آوردن به خدای جهان است ، ما قبلاً به او ایمان آوردهایم . پیامبر : اسلام نشانههایی دارد و برخی از اعمال شما حاکی است که به اسلام واقعی نگرویدهاید . چگونه میگویید خدای یگانه را پرستش میکنید ، در صورتی که شما صلیب را میپرستید و از خوردن گوشت خوک ، پرهیز نمیکنید و برای خدا فرزند قائلید ؟ نمایندگان نجران : ما او را خدا میدانیم ؛ چون او مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید و از گِل ، پرندهای ساخت و به پرواز درآورد ... و تمام این اعمال ، حاکی است که او خدای ماست . پیامبر : نه ! او بنده خدا و مخلوق اوست که او را در رحم مریم قرار داد و این قدرت و توانایی را خدا به او داده بود . مسیحیان ، نمیتوانستند حرف پیامبر را باور کنند و به دنبال هم ، بهانه میآوردند. پس پیامبر کلماتی را گفت که همان موقع ، فرشته وحی برایش آورده بود: إِنَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ. پیامبر : وضع عیسی از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بیپایان خود ، بدون آنکه دارای پدر و مادری باشد ، از خاک آفرید . پس اگر نداشتن پدر ، گواه بر این باشد که او فرزند خداست ، پس حضرت آدم برای این منصب شایستهتر است ؛ زیرا که نه پدری دارد و نه مادری. در این لحظه مسیحیان ، مات و مبهوت مانده بودند که چه پاسخی بیاورند و به هم نگاه میکردند تا شاید کسی بتواند پاسخی یا بهانهای بسازد . تا اینکه کسی گفت : ـ : گفتوگوهای شما ما را قانع نمیکند . پیامبر با اینکه استدلالی کاملاً همهفهم و ساده آورده بود ، مسیحیان همچنان در موضع لجاجت و سرسختی ایستاده بودند . در همین هنگام بود که پیامبر اقدامی دیگر را پیش گرفت . 2) مرحله دوم : « فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنَا وَأبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ ؛ پس هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه کند ، بگو : « بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان ، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم ؛ سپس مباهله کنیم ، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم ». وقتی کسی دلایل و براهین و استدلالات منطقی و محکم و در عین حال قابل فهم را بیدلیل و از روی لج و عناد رد میکند ، چه باید کرد ؟ آیا باید همچنان به محاجه و مجادله ادامه داد یا باید راه دیگری را پیمود ؟ پیامبر مشاهده کرد که با مجادله ، کاری از پیش نمیبرد و اعتقاد خرافی به فرزندِ خدا بودن عیسی(ع) ، به تزلزل بنیاد دین و توحید مردم منجر میشود . پس قرار گذاشت « مباهله » کنند . ابتهال در این آیه شریفه ، به سبب مسائل شخصی یا از روی ضعف نیست ؛ بلکه پای مسائل دینی و اعتقادی و اجتماعی در میان است و نتیجه ابتهال ، قطعی است و در غیر اینصورت که فایدهای ندارد . پس حقانیت انسان باید برای خودش ثابت شده باشد که با شجاعت ، پا به میدان مباهله بگذارد ؛ وگرنه چه بسا که خود و تمام اهلش نابود شوند . 1) شب پیش از روز مباهله : سران هیئت نمایندگی نجران گفتند : اگر دیدید پیامبر فردا با جار و جنجال و اصحاب و سربازانش وارد میدان شد ، مباهله میکنید ؛ چون معلوم است که حق با او نیست و با جار و جنجال میخواهد ما را مغلوب کند ؛ اما اگر با نفرات کم و معدودی از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد ، بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است. 2) روز مباهله : اسقف نجران گفت : من چهرههایی را میبینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند ، فوراً کنده میشود و هرگز صحیح نیست ما با این قیافههای نورانی و با این افراد بافضیلت ، مباهله کنیم ؛ زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش یابد و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یک مسیحی باقی نماند . سخن تمام است ؛ مگر اینکه نمایندگان نجران ، به اتفاق آرا ، منصرف میشوند و تن به قرارداد پیامبر میدهند تا به ازای مبلغی که هر ساله بهعنوان «جزیه» پرداخت میکنند ، پیامبر و حکومت اسلامی از جان و مال آنها دفاع کند . پس از امضای قرارداد ، پیامبر فرمود : به آن خدایی که جانم در دست اوست ، هلاکت ، تا بالای سرِ اهل نجران آویزان شده بود و اگر مباهله میکردند ، به صورت میمون و خوک مسخ میشدند و بیابان در زیر پایشان شعلهور میگشت . و در آخر خدای تعالی نجران و اهلش را منقرض میکرد . حتی مرغانِ بالای درختهایشان را میسوزاند و اما بقیه نصارای دنیا ، یک سال طول نمیکشید که همه هلاک میشدند و در روی زمین حتی یک نصرانی باقی نمیمانْد . آمار
نویسندگان
همراهان |
![]() |