سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جشن سالگرد تاسیس تیم : 5 شنبه ، 4 تیرماه ، باغ دایی ، حرکت ساعت 18 از منزل آقای محبی
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره


تیم فوتبال شهدای پیامبر در تیرماه 1381 تأسیس گردید. رسالت این وبلاگ انعکاس اخبار تیم محبوبمان است.
دیکشنری

امام رضا علیه السلام در سال 148 هجرى قمرى در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسى بن جعفر علیه السلام و مادرشان بانویى بزرگوار و خردمند به نام نجمه بود. امام رضا علیه السلام در همان سالى زاده شد که پدربزرگ ایشان ، یعنى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید.

ابعاد وجودی امام رضا علیه السلام بسیار گسترده است و توان و شناخت ما بسیار محدود و مجال مطرح نمودن ابعاد شخصیت معنوی ، اخلاقی ، علمی ، سیاسی و ... ایشان نیست و در این مجمل تنها به گوشه ای از تاریخ در مورد شهادت ایشان که از اباصلت  روایت گردیده اشاره می کنیم.

مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.
با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»
امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید. »
امام فرمود:« مرا معذور بدار. »
مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد.
امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.
مأمون پرسید:« کجا می روید؟»
فرمود:« همان جا که مرا فرستادی. »
سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند. »
سپس در بستر افتاد.
من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است.
جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. »
فرمود:« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد ، از در بسته هم وارد کرد. »
پرسیدم:« شما کیستید؟»
فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجوادهستم. »
سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو! »
تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید.
حضرت جواد علیه السلام خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید






          
دوشنبه 88 بهمن 26 :: 6:3 عصر

آمار
  • بازدید امروز: 24
  • بازدید دیروز: 29
  • کل بازدیدها: 280579
همراهان

ابزار وبلاگ